•┄┅═══••↭••═══┅┄•
✧❁۞═۞❁✧❁۞═۞❁✧
مشکل گشای کارها باب الحوائج
ذکر توسّل های ما باب الحوائج
دارد هوای شیعه را باب الحوایج
روایت داریم از اقا موسی ابن جعفر
حضرت فرمود ما دعا کردیم
هر چی بلا میخواد به شیعیان ما برسه،
اول به ما برسه
آی قربون کرمت،یا موسی ابن جعفر
دارد هوای شیعه را باب الحوایج
پیوسته می گوییم «یا باب الحوائج
✧❁۞═۞❁✧❁۞═۞❁✧
سلام ما برآقایی که در آن تاریکیهای زندان
درآن سیاه چالها جایش دادند.
✧❁۞═۞❁✧❁۞═۞❁✧
السلام علیک يا أَبَا الْحَسَنِ،
يا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ،
أَيُّهَا الْكاظِمُ،
يَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ،
يا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ،
يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا،
إِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا
وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللَهِ،
وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا،
يا وَجيهاً عِنْدَ اللَهِ،
اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللَهِ.
✧❁۞═۞❁✧❁۞═۞❁✧
دوست دارم تا جون دارم
اسم تو رو صدا کنم
درد عمری دوری رو
با دیدنت دوا کنم
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
قربونت برم یا باب الحوائج
یا موسی بن جعفر
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
بگو آقا جان
ممنونم که راهم دادی
بیام حرمت
عمریه منتظرم
یه روزی کاظمین باشم
با سراپای وجودم
قبرتو نگاه کنم
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
انشالله برات کربلا مدینه رو بگیری
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
آقاجان
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
دوست دارم تلافیه
یه عمر محبت تو رو
برا تعجیل فرج
تو حرمت دعا کنم
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
بگو یا موسی بن جعفر
من سر سفره ی تو
بزرگ شدم خوب میدونی
تا دم مرگ محاله
دامنت رو رها کنم
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
عمری زدیم از دل صدا *** باب الحوائج را
خواندیم بعد از ربنا *** باب الحوائج را
روزی ماکرده خدا *** باب الحوائج را
ازمانگیرد کاش یا *** باب الحوائج را
هرکس صدایش کرد *** بیچاره نخواهد شد
کارش به یک مو هم رسد *** پاره نخواهدشد
بگو آقا جان... یا بن الحسن...
قربون شال عزاتون برم ...
🔸آقا بیا که روضه ی موسی بن جعفر است
🔸چشمانمان ز داغ مصیباتشان تر است
آجرک الله...
یا صاحب الزمان......
🔸مرثیه خوان حضرت کاظم، خود خداست
🔸بانی روضه، حضرت زهرای اطهر است
🔸از تازیانه خوردن حضرت نگو دگر
🔸ارثیه ای رسیده به ایشان ز مادر است.
ای رفقا
سالها آقا موسی بن جعفر رو...
از این زندان به اون زندان منتقل میکردند...
خدا ميدونه تو این سالها
چقدر به امام رضا و خانم فاطمه معصومه
و شیعیان سخت گذشت...
🔸من جوان بودم و زنجیر گران پیرم کرد
🔸گشته کاهیده تن و مانده به جا تصویرم
🔸لیک دوری رضا میکشدم در غربت
🔸گر نیاید به تسلای دل شب گیرم
قربون غریبیت برم آقا...
اینقدر داخل زندان آقا رو
آزار و اذیت کردن که حضرت دعا می کردن
🔸یا به زندان برسان مرگ مرا یا الله
🔸یا خلاصم بکن از زیر غل و زنجیرم
هرکاری برای آزار و اذیت آقا موسی بن جعفر می کردن
ای شیعه ها
تو ائمه سه نفر مرگ شون رو از خدا خواستن
یکی خانم فاطمه زهرا بود
که فرمودن ا للهم عجل وفاتی
یکی هم آقا موسی بن جعفر بود
کنح زندان فرمودن
خلصنی یارب2
اما اون جوری که اقا امام سجاد مرگ شون رو از خدا خواستن
کسی اینجوری نخواسته
فرمودند ای کاش از مادر زاده نشده بودم
چقدر جسارت رو برد بالا
زن بدکاره فرستاد تو زندان برا موسی بن جعفر
اُف برتو روزگار
بدکاره ای به خاک مناجات سر گذاشت
وقتی صدای بندگیم را شنید و رفت
از روزنه در نگاه کردن،دیدن زن بدکاره صورت رو خاک گذاشته،
هی می گه خدایا غلط کردم،
این کی بود من اومدم سراغش،
چرا اینقدر صداش دل و زیر رو می کنه
بدکاره ای به خاک مناجات سر گذاشت
وقتی صدای بندگیم را شنید و رفت
شاید مرا ندیده در آن ظلمتی که بود
الله اکبر اصلاً نمی تونم این بیتها رو وا کنم،
شاید مرا ندیده در آن ظلمتی که بود
با پا به روی جسم ضعیفم دوید و رفت
راضی نشد به بالش سختی که داشتم
زنجیر های زیر سرم را کشید و رفت
اخی لال بشه زبونم
ان شاءالله این تکه تاریخ دروغ باشه
وقتی که نام فاطمه را از لبم شنید
یک حرفی از کنار دهانش پرید و رفت
اخی
هرچی می خوای منو بزنی بزن
اسم مادرم رو درست ببر
به مادرم توهین نکن
اخ بمیرم
🔸باشد همیشه ورد زبانم به هر نفس
🔸لعنت به آن یهودی بی دین که کافر است
حالا که نام این لعنت الله علیه سندی بن شاهک اومد
بزار اینو برات بخونم
برا غربت اقا موسی بن جعفر بهتر گریه کنی
ای مردم !
زندان بان اقا موسی بن جعفر سندی بن شاهک
یه یهودی بی دینه
هارون لعنت الله علیه
سفارش کرده بود هر چه می توانی این آقا را آزار و اذیت کن
اقا موسی بن جعفر روزها روزه می گرفتند
شبها هنگام افطار با تازیانه آقا را پذیرایی می کرد
اما بمیرم وقتی اقا موسی بن جعفر رو
باچند دانه رطب زهر آلود مسمومش کردند.
یک خانه نو و تمیزی نزدیک زندان بود.
آقا را از زندان تاریک و نمناک به اون خونه انتقال دادن .
زنجیر ازپاهایش و گردنش برداشتند.
یک بستر تمیز در اتاق پهن کردند
آقا را در بستر خواباندند.
بعد فرستادند سراغ یک عده رجال برجسته شیعه بغداد،آنها را اوردند.
سندی بن شاهک لعنت الله علیه گفت:
آقایان! شما رجال برجسته شیعه هستید.
ما برای حفظ بعضی از مصالح مملکتی مجبور شدیم
چند وقتی از آقایتان در اینجا نگه داری کنیم.
پشت سر ما می گویند:
به پاها و گردنش زنجیر انداخته اند،
در زندان مرطوب جایش داده اند.
ببینید زنجیر به پاهاش و گردنش نیست
ببینید این اتاق، اتاق مرطوبی نیست
آقا مریض شده حالش خوب نیست
می ترسیم فردا بمیرد باز به ما بگین
آقایمان را کشتید.
گفتم، شماها بیایید اینجا، زنده ببینیدش
بعد هم یک نامه ای بنویسید.
همه شهادت بدهید که ما رفتیم آقا را دیدیم،
جایش خوب بود،به پاهاش و گردنش قل و زنجیر نبود
ولی مریض بود.
اگر مرد خودش مرده است.
شیعه ها کاغذ را گرفتند که امضاء کنند.
یک وقت آقا سرش را از بستر بلند کرد.
صدا زد:آی شیعه ها! ننویسید امضاء نکنید.
تازه زنجیر از پاهام و گردنم برداشته اند.
به خدا به من زهر داده اند.
به خدا جگرم را پاره پاره کردند.
صدای ناله و گریه شیعه ها بلند شد.
شیعه ها بلند شدند قهر کردند و گریه کنان بیرون رفتند.
سندی بن شاهک پشت سر شیعه ها بیرون آمد.
سندی بن شاهک لامذهب با دست خودش ، خودش و هارون را رسوا کرد.
اما بمیرم
چندی نگذشت سندی با یه تازیانه در دست برگشت
در خانه را محکم بست
زبانم لال دیگه نگم چی گذشت به اقای من وتو
آی بمیرم
خبر دادند...
گفتند آی شیعیان...
قراره آقاتون موسی بن جعفر آزاد بشه...
شیعیان اومدند پشت درب زندان ایستادند...
منتظرند...
بعد ازسالها قراره آقاشون رو ببینند...
الهی امید کسی نا امید نشه...
یکدفه دیدند درب باز شد...
چند نفر غلام یک جنازه ای رو دارن میارن...
ای وای... ای وای...
آقا جان
🔸کنج زندان چه بلائی به سرت آوردند
🔸چه بلائی به سرِ چشم ترت آوردند
🔸شدی آزاد دگر از قفس تاریکت
🔸ولی افسوس که بی بال و پرت آوردند
شیعیان اومدند...
جنازه آقا رو تحویل گرفتند...
با احترام کفن کردند...
روی دست شیعیان تشییع جنازه باشکوهی شد...
با احترام بدن مطهر آقا موسی بن جعفر رو دفن کردند...
اما عرضه بداریم...
از چند جا ضریح تنم متصل نبود
پهلوی مرا هم وسط تخته چید و رفت
اما چه خوب شد کفنم را کسی نبرد
تا زیر نیزه ها بدنم را کسی نبرد
لا یوم کیومک یا اباعبدالله...
کربلا بجای اینکه بدن رو دفن کنند...
صدا زدند...
اسبهاتون رو نعل تازه بزنید...
اونقدر بر روی بدن عزیز زهرا اسب تاختند که...
استخوانها شکست...
همه صدا بزنید یا حسین