•┄┅═══••↭••═══┅┄•

بسم الله الرحمن الرحیم

یا رحمان یا رحیم

یا رب الحسین

بحق الحسین

اشف صدر الحسین

به ظهور الحجه

•┄┅═══••↭••═══┅┄•

بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد!

دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد

***********

بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا

ز پشت پرده ی غیبت به ما نظر دارد

•┄┅═══••↭••═══┅┄•

اهل ولا چو روی به سوی خدا كنند

اول برای یوسف زهرا دعا كنند

•┄┅═══••↭••═══┅┄•

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم کن لولیک

الحجه بن الحسن

صلواتک علیه

و علی آبائه

فی هذه الساعه

و فی کل الساعه

ولیا و حافظا

و قائدا و ناصرا

و دلیلا و عینا

حتی تسکنه ارضک طوعا

وتمتعه فیها طویلا

•┄┅═══••↭••═══┅┄•

✧❁۞═۞❁✧❁۞═۞❁✧
مشکل گشای کارها باب الحوائج
ذکر توسّل های ما باب الحوائج
دارد هوای شیعه را باب الحوایج

روایت داریم از اقا موسی ابن جعفر
حضرت فرمود ما دعا کردیم

هر چی بلا میخواد به شیعیان ما برسه،
اول به ما برسه
آی قربون کرمت،یا موسی ابن جعفر

دارد هوای شیعه را باب الحوایج
پیوسته می گوییم «یا باب الحوائج
✧❁۞═۞❁✧❁۞═۞❁✧

سلام ما برآقایی که در آن تاریکیهای زندان

درآن سیاه چالها جایش دادند.
✧❁۞═۞❁✧❁۞═۞❁✧
السلام علیک يا أَبَا الْحَسَنِ،
يا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ،
أَيُّهَا الْكاظِمُ،
يَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ،
يا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ،
يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا،
إِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا
وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللَهِ،
وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا،
يا وَجيهاً عِنْدَ اللَهِ،
اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللَهِ.
✧❁۞═۞❁✧❁۞═۞❁✧

عمری زدیم از دل صدا *** باب الحوائج را

خواندیم بعد از ربنا *** باب الحوائج را

روزی ماکرده خدا *** باب الحوائج را

ازمانگیرد کاش یا *** باب الحوائج را

هرکس صدایش کرد *** بیچاره نخواهد شد

کارش به یک مو هم رسد *** پاره نخواهدشد

آقا جان... یا بن الحسن...

قربون شال عزاتون برم ...

یا صاحب الزمان...

🔸آقا بیا که روضه ی موسی بن جعفر است

🔸چشمانمان ز داغ مصیباتشان تر است

آجرک الله...

یا صاحب الزمان......

از همین جا

دلها رو روانه کنیم...

کنار حرم با صفاش...

🔸مرثیه خوان حضرت کاظم، خود خداست

🔸بانی روضه، حضرت زهرای اطهر است

🔸از تازیانه خوردن حضرت نگو دگر

🔸ارثیه ای رسیده به ایشان ز مادر است

سالها آقا موسی بن جعفر رو...

از این زندان به اون زندان منتقل میکردند...

خدا ميدونه تو این سالها

چقدر به امام رضا و خانم فاطمه معصومه

و شیعیان سخت گذشت...

🔸من جوان بودم و زنجیر گران پیرم کرد

🔸گشته کاهیده تن و مانده به جا تصویرم

🔸لیک دوری رضا میکشدم در غربت

🔸گر نیاید به تسلای دل شب گیرم

قربون غریبیت برم آقا...

اینقدر داخل زندان آقا رو

آزار و اذیت کردن که حضرت دعا می کردن

🔸یا به زندان برسان مرگ مرا یا الله

🔸یا خلاصم بکن از زیر غل و زنجیرم

هرکاری برای آزار و اذیت آقا موسی بن جعفر می کردن

قربون غریبیت برم آقاجان،

الله اکبر،الله اکبر،

چقدر جسارت رو برد بالا

زن بدکاره فرستاد تو زندان برا موسی بن جعفر

اُف برتو روزگار

بدکاره ای به خاک مناجات سر گذاشت

وقتی صدای بندگیم را شنید و رفت

از روزنه در نگاه کردن،دیدن زن بدکاره صورت رو خاک گذاشته،

هی می گه خدایا غلط کردم،

این کی بود من اومدم سراغش،

چرا اینقدر صداش دل و زیر رو می کنه

بدکاره ای به خاک مناجات سر گذاشت

وقتی صدای بندگیم را شنید و رفت

شاید مرا ندیده در آن ظلمتی که بود

الله اکبر اصلاً نمی تونم این بیتها رو وا کنم،

شاید مرا ندیده در آن ظلمتی که بود

با پا به روی جسم ضعیفم دوید و رفت

راضی نشد به بالش سختی که داشتم

زنجیر های زیر سرم را کشید و رفت

اخی لال بشه زبونم

ان شاءالله این تکه تاریخ دروغ باشه

وقتی که نام فاطمه را از لبم شنید

یک حرفی از کنار دهانش پرید و رفت

اخی

هرچی می خوای منو بزنی بزن

اسم مادرم رو درست ببر

به مادرم توهین نکن

اخ بمیرم

از چند جا ضریح تنم متصل نبود

پهلوی مرا هم وسط تخته چید و رفت

اما چه خوب شد کفنم را کسی نبرد

تا زیر نیزه ها بدنم را کسی نبرد

می خوام روضه رو از زبون حضرت معصومه بخونم،

وقتی مثل فردا شب،اما رضا یه لحظه از مدینه رفت،

از نظرها غایب شد،حضرت معصومه دیگه برادر رو ندید،

مدتی زیادی انتظاره برادر رو کشید،

وقتی برگشت بی بی یه نگاهی به داداش انداخت،

دید سر رو آشفته است،موها پریشونه،لباس ها همه غرق خاکه،

کجا بودی داداش،چرا منو تنها گذاشتی رفتی،

یه نگاه به خواهرش کرد،گفت خواهر فقط یه جمله بگم،

دیگه منتظر نباش،دیگه انتظار بابامونو نکش،

خودم رفتم بدن غرق خونش رو داخل خاک گذاشتم،

یه جایی ببرمت هر کی تاحالا ناله نزده،عقده ی دلش وا بشه،

می خوام بگم دختر منتظر بابا بوده،

همتون اهل روضه اید،

دختری که چهارده سال هی اومدن خواستگاری گفت:نه،قبول نمی کنم

بابام زندانه،باید بابام آزاد بشه،

اینقدر صبر کرد،آخرش خبر باباشو براش آوردند،

می خوام یه جمله بگم،

کاشکی تو خرابه هم خبر بابا رو می آوردند

،کجای دنیا دیدید،برای دختر منتظر،سر بریده باباشو ببرند،حسین……….

گریزهای مداحی شهادت امام موسی کاظم علیه السلام – گریزاول

دو نفر مرگ خودشان را از خداطلب کردند ، یکی مادرش فاطمه بود ، هی می گفت : خدا دیگر مرگ زهرا را برسان . یکی هم میوۀ دلش موسی بن جعفر ، آخر هر روز وقتی غروب می شد آنقدر سندی بن شاهک ، آقا را تازیانه و سیلی می زد دیگر روزهای آخر لحن مناجات امام تغییر کرد هی صدا می زد : خدا دیگر مرگ موسی بن جعفر را برسان . دعای امام مستجاب شد . اما آی دلهای آماده ، اما وقتی که بدنش را زندان غریبانه بیرون آوردند خواهرش نبود ببیند ، دخترش نبود ببیند ، کربلائی ها ، من بمیرم ، کربلا تو گودی قتلگاه زینب بدن بی سر برادر را دید ، سکینه بدن بی سر را دید ، بجای دلداری و تسلیت هم دختر را زدند ، کاری کردند که سکینه صدا می زند : بابا پاشو ببین عمه ام را دارند می زنند .

************

گریزهای مداحی شهادت امام موسی کاظم علیه السلام – گریزدوم

همه شنیده اید که نگهبان زندان امام ، سندی بن شاهک یهودی بود ، هارون سفارش کرده بود هر چه می توانی این آقا را آزار و اذیت کن ، مولا روزها روزه می گرفتند ، شبها هنگام افطار با تازیانه آقا را پذیرایی می کرد ( رحمت خدا بر این ناله ها ، یاد امام ، شهداء ، اموات فیض ببرند ) امام رضا آمد بغداد گوشه زندان سر بابا ر به دامن گرفت ، آخر هر پدری آرزو دارد آن لحظه ی آخر میوۀ دلش را ببیند .

اما قربان آن حسینی که در گودی قتلگاه افتاده بود کسی نبود سر عزیز فاطمه را به دامن بگیرد .

یک وقت عزیز فاطمه احساس سنگینی کرد روی سینه مبارک ، تا چشم باز کند ببیند شمر با خنجر برهنه . همه صدا بزنید حسین …

**********

گریزهای مداحی شهادت امام موسی کاظم علیه السلام – گریزسوم

امروز گریه کنید بر آن آقایی که چهار نفر بدنش را از زندان بیرون آوردند گفتند بدنی که سالها تو سیاه چال بوده ، چرا اینقدر سنگین است وقتی نگاه کنند ببینند هنوز غل و زنجیر بر این بدن مطهر مانده است .

اما کربلا عوض تشییع ، اسبها را نعل تازه زدند بر بدن عزیز زهرا …

*********

گریزهای مداحی شهادت امام موسی کاظم علیه السلام – گریزچهارم

پس ازشهادت امام ، بدن مطهر آن مظلوم غریب را چند نفرغلام ،از زندان بیرون آوردند…

شخصی پیشاپیش جنازه فریاد می زد :

هذا اِمام الرَّفضه فَاعرفُوهُ …این پیشوای رافضیان است او را بشناسید

توی اون زندان تاریک هرچه که بوده … هر بلایی که به سر امام آوردند … اما زن و بچه در امان بودند …حتی بعد از شهادت مردم رفتند تسلیت گفتند …. سر سلامتی میگفتند ….

اگرچه ظلم دیدم مخفیانه بزد دشمن مرا سیلی شبانه

شکنجه دیدم از هر نوع اما نزد کَس دخترم را تازیانه

اما بمیرم برای مظلومیت شهید کربلا … بعد از شهادتش به بچه های تشنه اش رحم نکردند …

اینان که طبل خاتمه ی جنگ میزنند دیگر چرا به خیمه ما سنگ میزنند؟

******

گریزهای مداحی شهادت امام موسی کاظم علیه السلام – گریزپنجم

وقتی که بدن نازنین و مطهرآقا موسی بن جعفر را از زندان ،غریبانه بیرون آوردند خواهرش نبود ببیند ، دخترش نبود ببیند

اماکربلا در گودی قتلگاه بی بی زینب سلام الله علیها

بدن بی سر برادر را دید ، سکینه بدن بی سر بابا را دید …

بجای دلداری و تسلیت با تازیانه آمدند ، کاری کردند که سکینه صدا می زند بابا پاشو ببین عمه ام را دارند می زنند

***********

گریزهای مداحی شهادت امام موسی کاظم علیه السلام – گریزششم

از آن روزی که امام هفتم را دستگیر و زندانی کردند هر شب بستر امام رضا را در دهلیز خانه پهن می کردند ، این زن بچه ای که سالها بابا ندیدند جمال امام رضا را بجای بابا تماشا می کردند .

اما مثل امشب (۲۵ ماه رجب ) بستر امام رضا در دهلیز خانه پهن کردند هر چه منتظربودند دیدند امام رضا نیامد ، شب نیمه شد حضرت رضا نیامد ، یک وقت خواهرش معصومه دید امام رضا وارد شد اما شال عزا بر گردن انداخته فوراً آمد مقابل برادر ، برادر کجا بودی ؟ دیر آمدی ؟ دیدند آقا مثل ابر بهار گریه می کند آقا مگر چه شده ؟ فرمود: خواهرم برو لباس عزا بتن کن دارم از گوشه زندان بغداد می آیم ، بابای غریب مان غریبانه گوشه زندان جان داد .

درب زندان را برویش غیرغم کس وا نکرد جز اجل در گوشه زندان کسی شادش نکرد

اما کربلا ، امام سجاد نتوانست بیاید گودی قتلگاه ، یک وقت نگاه کند ببیند سر بریده بابا بالای نیزه است .

*******

گریزهای مداحی شهادت امام موسی کاظم علیه السلام – گریزهفتم

سه تا بدن سه روز روی زمین بود ، قربان این سه بدن مطهر ، یکی بدن مطهر امام جواد الائمه بود اما کبوترها آمدند بال به بال یکدیگر دادند نازنین بدن امام جواد را سایه انداختند ،

یکی بدن مطهر موسی بن جعفر بود ، سه روز روی زمین بود اما سایبان دارد بعد سه روز کفن قیمتی بر بدن آقا کردند ، اما با چه عزّت و جلالی بدن تشییع کردند ( رحمت خدا بر این ناله ها و زمزمه ها ) .

اما قربان آن بدنی که سه روز برهنه روی زمین داغ کربلا ، وقتی امام سجاد آمد فرمود : بنی اسد بروید بوریا بیاورید بدن پاره پاره بابا را میان بوریا پیچید سرازیر قبر کرد بعد لبها را گذاشت بر آن رگهای بریده ، همه صدا بزنیم حسین .